خب خب، خوش اومدید!
مهمونی خوش گذشت؟ چطور بود؟ حسابی صفا کردید؟ حال اومدید؟ کیا بودن؟ کیا رو دیدین؟ منتظر کیا بودین و ندیدین؟
خدا کنه که این مهمونی، خیلی خیلی بهتون خوش گذشته باشه.
خیلی طولانی بود؟ میدونید چرا یک ماه است؟ اخه جمعیت زیاده. همه باید پشت هم توی صف وایسند، تا نوبتشون برسه بروند عرض ارادتی، بیعتی، دید و بازدید دوباره ای با صاحب خونه و مجلس، بکنند.
راستی تونستی بری تو؟ نوبتت شد؟ بی خیال. نمیخواد جواب بدی. همین که بگی بهت خوش گذشته، خودش هم خوبه. اگر هم نوبتت شده باشه، که دیگه نور علی نور.
بیا، بیا، یه چایی بزن، یه نون و پنیری بزن تو رگ، روشن شی. یه خستگی در بکن و برو تا سال دیگه. خدا چه میدونه، شاید سال دیگه، با هم رفتیم مهمونی!
بازگشت افتخار آفرین شما را از مهمانی خدا، صمیمانه تبریک عرض میکنم.
امید که خداوند تحمل صبر یکساله تا مهمانی بعدی را به شما و خانواده ارزانی بدارد!
هرچند که خیلی دیر شده ولی ماهی رو چی؟!
عیدت مبارک ;)
سلام . مبارک باشه وبلاگتون . اما من که عمرا حاضر نیستم برم مهمونی که صابخونه به آدم گشنگی میده ! جوونتر که بودم سالها میرفتم اما بعد که دیدم تا آخرش همینه که هست ، الان خیلی وقته دیگه نمیرم مهمونی خدا!!!